یکی از بهترین خاطرات بچگیم این بود که هر جای خونه میخوابیدم صبح توی رختِ خوابِ خودم بیدار میشدم. دلم برای قدرتِ تلهپورتِ بچگیام تنگ شده؛ منم قدرتهامو از دست میدم همینکه مامان و بابا سنشون بیشتر میشه.
نوید خوشنام
یکی از بهترین خاطرات بچگیم این بود که هر جای خونه میخوابیدم صبح توی رختِ خوابِ خودم بیدار میشدم. دلم برای قدرتِ تلهپورتِ بچگیام تنگ شده؛ منم قدرتهامو از دست میدم همینکه مامان و بابا سنشون بیشتر میشه.
نوید خوشنام
و این وسطا همیشه از این مدل پیام ها برای همه هست....
وَ مِن شرِ حاسِد اذا حسد....
نمیدونم چطوری میشه قلب رو سیاه کرد...
لحظه ای درنگ و تامل کنید که اگر بنده از حق خودم که شما قضاوتم کردید و قطعا قضاوت نادرستی هست نگذرم چه میشه و چه حق الناسی بر گردن شما و امثال شما میمونه...
برادر یا خواهر گرامی ...
انسان چند روزی میهمان این دنیاست
..و دنیا دار سختی و تلاشه
تلاش من در راستای علمم هست
تلاش شما در چه راستایی هست؟؟
قضاوت و تهمت به دیگران؟؟؟
.
همین الان بنده دارم تدریس دوره رایگان انجام میدم
بالغ بر ۱۴ سال تمام مطالب درمانی کانالم رایگانه و هیچ جا لنگه ش رو نمیبینید و الهی شکر خیلیا باهاش جواب گرفتن....
امان از عدم کنترل زبان....
.
زهرا عباسی
قدم زدنِ یواشِ هندزفری سوراخای گوش را پُر کرده، توی خیابونها و خرابهها و پسکوچهها و پَس و پُشتهای جمعیتزده، بخصوص اگه تیرهای بلندی توی ساق پاهات کار گذاشته باشن و بالاخره از یه ارتفاعی دنیای پیرامون رو بتونی نگاه کنی، همچنان یکی از جزایرِ باقیمونده و مهمِ آرامبخش روانمه که همچنان میتونه همه چیز رو از لبهی فروپاشی دور نگه داره. همهی اینها ده برابر لذتبخشتر میشه وقتی که یه انسانِ مناسب با ریتم قدمهای تندتر از من کنارم قدم میزنه.
نوید خوشنام
شوری که در شبِ نیمهی شعبان در دلهای این مردم است و سر ریزش از برق چشمهاشان به جانم میریزد، نقطههای کور و تاریک دلم را شیرین و شاد میکند و عمقِ یقهام را داغ. به امیدِ این احتمال که امشب تمام اهل بیت به حرم معصومهی جوانِ خویش (س) سر میزنند، به سمتِ حرم برگشتم، دست به سینه خم شدم، ایستادم، به چشمهای آن گنبدِ لطیفِ دخترانه نگاه دوختم و زمزمه کردم: جَوانیمان فدای اسم و یادِ تو، ای امام! ای موعود! ای فرزندِ شیرینِ پیامبرِ آخرین (ص)
نوید خوشنام